ني پرست

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

مبارزه منتفی!

به نام خدا
خنده ام میگیرد از کارهای خودم...
این روزها زیاد مبارزه میکنم!
با خودم!
با دیگران!
حس میکنم کمی بزرگتر شده ام؛
محافظه کارتر؛
این حس را نوع مبارزه هایم به من می دهد!
آخرین کارم این است که یک دی وی دی کامل از کلاسهای درسی یک دانشگاه امریکایی را جمع و جور کرده ام؛
برای دانشجوهای ورودی؛
برای برانگیختن قیاس و بالا رفتن انتظارات و مطالبات دانشجویان کم سن و سال تر؛
و بیشتر برای یادآوری و آموزش اساتید تحصیل کرده آنور آب!
سوزنی برای خالی کردن تجمع باد و بورانها!
تا آنجا که بشود؛
تا آنجا که بتوانم؛
به اندازه خودم، می خواهم که بشود!
--------------------------------------------
و رتجی که این روزها دانشگاه از پسماندهای نسل قبل می برد.... حتی اگر گوهری هم باشد، در میان اینهمه پسماند، می پوسد....
دانشگاه شبیه دانشگاه نیست؛
دانشجو هم شبیه دانشجو نیست؛
و استاد شبیه استاد...
متاسف می شوم از اینهمه ناهمگونی!
می دانم که اگر می خواستیم می توانستیم!
اما با اینهمه مبارزه منتفی.............. دلم میگیرد!
--------------------------------
به نمره هایم نگاه میکنم که هیچ تعادلی ندارند، با قله های تیز با دره های تیز!
به قول یک دوست : یا کلا صفر یا کلا یک!
به 2 پروژه تحقیقاتی یکی خیلی سنگین و یکی خیلی سبک که دودلم میکند!
به پیشنهادات همان اساتید که متعجبم میکند...
به تدریس و نظام آموزشی که از همان هفت سالگی هیچ وقت توی کتم نرفت...
به تعریف ها و تمجیدهای متناوب که متناسب با تواناییهام بود و هیچ تناسبی با نمره هایم نداشت
سردم میکرد!
اینکه بگویند می توانی! خیلی می توانی!
ولی بستری برای توانایی اینهـــــــــــــــــــــــــــــــمه مثل من نباشد یا ترجیح دهند که نباشد...
اینکه اساتید واسطه صادرات دانشجو باشند؛ اینکه تشویقت کنند که نباشی....
اینجا نباشی، خودت نباشی، نزدیکش نباشی..................
اینجا نمان! برو! تو باید بروی! نمی خواهی بروی...؟
اینکه عده ای در پوسیدگی هم بخیل باشند؛
نتوانند؛
نبینند؛
اینکه نخواهیم که بتوانیم!
------------------------------------------------------
-------------
-----
--
ولی من بازهم مطمئنم اگر بخواهیم می توانیم.................................................
نرم نرمک
نوشته شده توسط ني پرست در ۱۳:۴۰