ني پرست

۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

مهمانی از سرزمین چشم بادامی ها

به نام خدا

(اندر احوالات توسعه روابط کاری اینجانب و اندک چرخش لز غرب به شرق ،دیماه 87)

با تعجب همه جا را ریز به ریز نگاه میکردند...


وهر روز این جمله را تکرار میکردند که " حتما برای دوستانم از واقعیت های اینجا خواهم گفت"


و "تابستان با خانواده ام دوباره به ایران خواهم آمد."



این ها حرفهای دوست خوب من و همراهانش در اولین سفر به ایران بود!


تحصیلکرده معتبرترین دانشگاههای امریکا و یک وطن دوست دو آتشه!


یکی از روزها به خواست اوبه مسجد رفتیم، هیجان زده و با دقت هر کاری من انجام دادم انجام می داد!


گفت من چطور کلماتی رو که میگی بگم؟ گفتم من کمی بلندتر میگم تو هم میتونی گوش بدی... میگفت دوست دارم دینی انتخاب کنم و در امریکا هم به کلیسا میرفتم اما جذبم نکرد....


درصد زیادی از مردم چین بعد از انقلاب مائوهیچ دینی ندارنداما قبل از آن تعداد زیادی از اونها بودایی بوده اند...


مشترکات فرهنگی زیادی با چینی ها داریم خصوصا در مقوله تعارف و تعارف بازی و البته رفیق بازی!


و فرق اساسی ما با اونها قانع بودن اونهاست! خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی متفاوتیم! اکثر اونها عادت کردن با حداقل ها زود راضی بشن!



سه تا کارشناس مرد چینی هم با این رفیق ما به ایران اومده بودند، و همه اونها هم مات و مبهوت!

مخصوصا وقتی دیدند که ما هم بلدیم با چپ استیک غذا بخوریم!


موقع رفتن گفتن که عاشق چند چیز شدن که در هیچ جای دنیا ندیده اند و فرای تصورشون بوده:

جریان زندگی و کار در ایران!، زیبایی تهران و کوههایش، زعفران و کباب و ماست، هوش بالای ایرانیان ، زیبایی و پوشش های دختران ایرانی !

راستی اگه هورت کشیدن و با سرو صدا غذا خوردن اذیتتون میکنه، قید ناهار و شام با چینی هارو بزنید! چه زن چه مرد و چه تحصیلکرده و چه تحصیل نکرده!

ولی همیشه میتونید به عنوان یک دوست صادق و خوش اخلاق روی اونها حساب کنید!

نوشته شده توسط ني پرست در ۲۳:۳۶

<< Home