ني پرست

۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

لایحه هه هه حمایت از...

به نام خدا


... انگار این رفیق ما را ساخته اند برای ایراد گرفتن از زمین و زمان و اونها و اینها ........

در یکی از همین روزهای فرد خدا، پای پیاده، نشسته بودیم در ایستگاه اتوبوس و این رفیق ما هی سبز و قرمز و سفید میشد و میگفت و میگفت....


" واقعا که... بیا این بند... رو ببین! اون یکی که دیگه... میدونی ... هم امضا کرده..."


حرفهایش را بریده بریده می شنیدم، بوق ماشین ها کمک میکرد!

ماشین ها را تماشا میکردم! قیژ قیژ
هرچه قیمتش بالاتر میرفت قیژ قیژش هم

با خودم فکر میکردم وقتی نیت سوار شدن باشد...
هر چه چرخها بیشتر بشود استواری و تعادل هم بیشتره...

نمیدونم اولین بار کی فهمیدند چهار تا چرخ هم ایمنتره هم مقرون به صرفه تر؛ حتی از شش تا هم بهتر...

وای ! باز شروع کرد...


"بند 1 قسمت...، بند 2 هم...."


بند بندش را که تشریح میکرد ، روی هر بند سجاده های پاره پاره ای آویزان بود؛ خیس خیس!

حرفهایش را بریده بریده می شنیدم...

توی عوالم خودم بودم!
ماشین قیمتش که بالاتر میره رینگ هاش هم پهن تر میشه

شاسی اش که بلند میشه زاپاسش رو پشتش
میذارن یه جا که همه ببینن

وقتی نیت سوار شدن باشه...

گفته بودند : الاعمال بالنیات...

و گفته بودند : شنونده باید عاقل باشه!

اما وقتی نیت سوار شدنه، چهار چرخ هم که نباشه با اتوبوس میری ! هر چی چرخهاش بیشتر بهتر...!


" اون آیه رو که حتما خوندی....، میدونم خوندی... یکی... دوتا...سه تا... چهارتا.... همه بدبختی ها از همون...."


حرفهایش را بریده بریده میشنیدم... اما همیشه صدای خنده های بلند خدا آخر این آیه شنیده می شد، این بار واضح تر از همیشه...

گفته بودند : هر دل تنها جای یک عشق و یک نفرت رو داره ، اما وقتی نیت حتی نیم متر از دل دور شود...

(انتخاب پایین تر و یا بالاترش با تو!)

عدالت اما، انگار خدا این یکی را جدی جدی گفته بود! حتی نمی خندید! شنونده عاقل هم که نبودی اگر می خواستی می فهمیدی...


باز"......."...


انگار در مناطق نفت خیز علاقه مردم به استفاده از چهار چرخ بیشتر است؛ در جاهای دیگر که سوخت کمتره دوچرخ کسر شان نیست...

ولی یک چرخ... یک چرخ فقط هنره!

همه، اونهایی رو که با یک چرخ و روی یک چرخ حفظ تعادل میکنن رو تماشا و تشویق میکنن... ولی اگه نیت سوار شدن باشه... نه! جواب نمیده!


" خوب بود یه دفعه میومدن... لوطی گری با... الاغ و... رو هم میذاشتن تو بندها که.... کفاره اش رو میدادن دیگه و..."


حتی میتونی، آره گفتن میتونی اسبی ،الاغی ، قاطری... هرچی خواستی سوار بشی ولی باید هزینه اش رو بدی

از سرو صدای ماشینها و بند بند لایحه و این همه کلاف پیچیده کلافه شده بودم!

از جایم بلند شدم!


هنوز داشت میگفت: " بند 4 قسمت..."


فکر کردم اگر نیت رسیدن باشد، در این شلوغی و آشفته بازار، پیاده هم می شود رسید!

گفته اند پیاده روی برای سلامتی لازم است....................


---------------------------------------------------------------
پ.ن:
بلاگر راهم نمیداد! تصمیم داشتم زودتر از اینها به روز شوم...
امروز که بالاخره توانستم، قسمتهای زیادی از آنچه قبلا در ذهنم نقش بسته بود را به خاطر نیاوردم!

کلیت را گفتم جزییاتش با شما!
نوشته شده توسط ني پرست در ۲۰:۲۴

<< Home