ني پرست

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

کلام آخر

به نام خدا
مدتهاست می خواهم بنویسم اما نمی توانم... نمی توانم.....
آنقدر لغات بر قلم سنگینند و بر ذهن تحمل ناپذیر که.................
می خواستم بنویسم، از عید امسال
از تورم اقتصاد و اعصاب؛
از آن دانشجوی دکترا که وسط دانشکده خون بالا آورد و مرد! و از آنکه آب از آب تکان نخورد.....
از تهدید ها از توجیه ها.............. از خستگی ، از نامردی؛
از نامردمی
از قیمت آدم و گوسفند در بازار بورس
از تفاوت و تشخیص انسان از گوسفند
از قیمت دل و جگر در بازار
از دلبر ها و جگر خورها.................
از آدمیت فراموش شده
از کمیابها
از نایابها
از رفاقت تا خیانت
.......................
از سقوط یک فرشته........................
از سقوط از سقوط از سقوط
از هوس
از برائت عشق از هوس
از انکار
از تکذیب از تکذیب از تکذیب
از دروغ
از دورویی
از ریا
از این دنیای دنی آدمها ی یکبعدی که پایه اش بر در هم تنیدگی کثافات در کثافات است و بس.....
هوایش نه مفرح ذات است و نه ممد حیات.........................
از نمودار انسان بر حسب لجن!
از ارزشهای بی ارزش
از دلهای خوش آب و رنگ و خوش خط و خال بری از عصمت.......................................................................
سخت ؛
سنگین؛
درد آور............................
نمی توانم
...........................................
گفتن ، ماندن، دیدن، شنیدن، نفس کشیدن سخت تر از سخت است........................
می روم
همین!
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود.........................................................
بدرود رفقا................................................................
نوشته شده توسط ني پرست در ۱۵:۰۳